روزی روزگاری یک زن قصد میکنه یک سفر دو هفته ای به ایتالیا داشته باشه… شوهرش اون رو به فرودگاه می رسونه و واسش آرزوی می کنه که سفر خوبی داشته باشه… زن جواب میده ممنون عزیزم ، حالا سوغاتی چی دوست داری واست بیارم؟
مرد می خنده و میگه : “یه دختر ایتالیایی”
زن هیچی نمیگه و سوار هواپیما میشه و میره … دو هفته بعد وقتی که زن از مسافرت برمی گرده ، مرد توی فرودگاه میره استقبالش و بهش میگه : خب عزیزم مسافرت خوش گذشت؟
زن : ممنون ، عالی بود!
مرد می پرسه : خب سوغاتی من چی شد؟
زن : کدوم سوغاتی؟
مرد : همونی که ازت خواسته بودم… دختر ایتالیایی!!
زن جواب میده: آهان! اون رو میگی؟ راستش من هر کاری که از دستم بر می آمد انجام دادم! حالا باید ۹ ماه صبر کنم تا ببینم پسر میشه یا دختر؟
نتیجه گیری مهم این داستان :
هیچ وقت سعی نکن که یک زن رو تحریک کنی! اون ها به طرز وحشتناکی باهوش هستند!!!
..............................................................................................
مادر مسعود برای دیدن پسرش مسعود به محل دیدن او یعنی لندن آمده بود. او در آنجا متوجه شد که پسرش با یک هم اتاقی دختر به نام ویکی زندگی می کند. کاری از دست خانم حمیدی برنمی آمد و از طرفی هم اتاقی مسعود هم خیلی خوشگل بود. و به رابطه ی میان آن دو ظنین شده بود و این موضوع باعث کنجکاوی بیشتر او می شد. مسعود که فکر مادرش را خوانده بود گفت : من میدانم که شما چه فکری می کنید ، اما من به شما اطمینان می دهم که من و ویکی فقط هم اتاقی هستیم.
حدود یک هفته بعد ویکی پیش مسعود آمد و گفت : از وقتی که مادرت از اینجا رفته قندان نقره ای من گم شده ، تو فکر نمی کنی که مادرت این قندان را برداشته باشد؟
خب من شک دارم ، ما برای اطمینان بیشتر به او ایمیل خواهم زد.
او در ایمیل خود چنین نوشت : “مادر عزیزم ، من نمی گم که شما قندان را از خانه من برداشتید ، و در ضمن نمی گم که شما آن را برنداشتید. اما در هر صورت واقعیت این است که قندان از وقتی که شما به تهران برگشتید گم شده است با عشق مسعود”
روز بعد مسعود یک ایمیل به این مضمون از مادرش دریافت کرد:
پسر عزیزم ، من نمی گم تو با ویکی رابطه داری! و در ضمن نمی گم که تو باهاش رابطه نداری. اما واقعیت این است که اگر او در رختخواب خودش می خوابید ، حتما تا الان قندان را پیدا کرده بود. با عشق مامان.
7 واقعیت دنیا :
1-شما نمیتوانید صابون روی چشمانتان بزنید
2-شما نمیتوانید موهایتان را بشمارید
3- شما نمیتوانید از بینی خود نفس بکشید زمانی که زبانتان بیرون است
4 - شما مورد سوم را انجام دادید !
5-زما نیکه انجام دادید فهمیدید که میتوانید اما شبیه به یک حیوان با وفا شدید
6- الان لبخند میزنید در حالیکه سر کار رفته اید
7-برای دیگران share و انتقام الان را بگیرید !
سیا سیا سیا سیا سیا سیا سیا سیا سیا سیا سیا سیا سیا سیا سیا سیا سیا سیا سیا سیا سیا سیا سیا سیا سیا سیا سیا سیا سیا سیا سیا سیا سیا سیا سیا سیا سیا سیا سیا سیا
شما آنقدر تنبل هستید که این 40 تا سیارو نخوندین
شما آنقدر سهل انگار هستید که متوجه نشدید یکی از آنها سینا میباشد
شما انقدر ساده هستید که رفتید بالا و پیدا نکردید
من شما را سر کار گذاشتم
دارید میسوزید
بی مزه هم خودتی
از اینکه شما را سرکار گذاشتم خوشحال باشید !
الان نفهمیدید من خوشحالو رو اشتباه نوشتم
بازم رفتید چک کردید ولی من بازم سر کارتون گذاشتم
هعهعهعهع دارید میترکید
منم فرار کنم که الان میکشینم
بای عزیزکان
ما از اون بچه استان فارسی هاییم که تو جرو دعوا پشت رفیقامون هستیم ....
ما یه شهر داریم بهش میگن جنت شهر ...
درسته گرمه اما
مردمش خون گرمن ... درسته هواش خاکه اما آدماش خاکین ..... درسته پارک ملت نداره اما
ی سر او ده داره .... درسته نیاوران نداره اما محله میریشکا لیا داره .......
درسته ســی ســــه پل نداره اما فلکه چه کنم چه نکنم خو داره ....
درسته فرح زاد نداره اما یه شاه فصلی داره ..... خـــــــــلــــــــا صـــــــه رفــــــیـــــق
یه جنت شهر داریم که پاریس و آلمان هم نداره .... !!!
بـــــــــکـــــــــــووووووووب لایـــکــو به افتخار جــــــنــــــــت شهریــــــــــا ......
یه روز یه غول میره مشهد میشه :
مشغول ...... خخخخ خدایااااااااااا چرا اینهمه منو با نمک
آفریدی ..... هههه
یهو ندزدنم واااااااااااای پاشم فرا ر کنم که الان ترورم میکنن
هعهعهعهعه